نویسنده: جیمز اِی. بِکفورد
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان

 

Revivalism
این ایده که سنت‌های دینی معمولاً رو به فتور می‌روند مگر این‌که گاه‌به‌گاه با برگشتن به حقایق اساسی اولیه یا با تزریق حقایقی تازه جان تازه‌ای بگیرند، محور همه‌ی معناهای متعدد احیاگری است، خصوصاً در فرهنگ‌هایی که تحت تأثیر مسیحیت بوده‌اند. احیاگری، به‌مثابه تکاپوی جمعی در پی دنیایی بهتر، برپایه‌ی دلایل دینی و به سبب ناخرسندی‌های مشترک از وضعیت موجود پدید می‌آید. احیاگری‌ها ممکن است صورت‌های گوناگونی همچون جنبش‌های هزاره‌باور، موعودباور، پیش‌گویانه، ملّی‌گرا، بومی‌گرا، انجیلی یا کاریزماتیک به خود بگیرند، ولی در همه‌ی این موارد بر فرایندهایی تأکید می‌شود که از طریق آن‌ها سرزندگی و بالندگی وارد جریان‌های سنتی‌ای می‌شود که موقتاً رو به افول یا در معرض تهدید است. همچنین بعضی معتقدند که احیاگری‌های دینی طلیعه‌ی دوره‌های اصلاحات اجتماعی دامن‌گستر و چرخه‌های بلندمدّت رویش مجدد معنوی و بازسازی اجتماعی است (McLoughlin, 1978).
بارکن (Barkun, 1974) با شرح و بسط این ایده‌ها، جنبش‌های هزاره‌ای را واکنشی به فجایع و مصیبت‌ها قلمداد کرده است، درحالی‌که لانترناری (Lanternari, 1963) و ورسلی (Worsley, 1957) معتقدند که احیاگری‌های هزاره‌باور در جوامع پیشاصنعتی، واکنش‌های خلاّقانه‌ای در برابر ظلم و استثمار اقتصادی و اجتماعی است. در نظریه‌های دیگر بر محورمیت نسبی، جست‌وجوی راه‌های میان‌بر قدرت جادویی و شفابخش، روان‌شناسی «مؤمن حقیقی»، ناهمخوانی شناخت‌ها و بدگمانی جمعی تأکید کرده‌اند. اما به نظر می‌رسد که بین همه‌ی این تفسیرهای رقیب این اتفاق نظر وجود دارد که کامیابی در احیاگری مستلزم تضعیف معناها و پای‌بندی‌های قدیمی است تا گذار به ارزش‌ها و هویت‌های نوین امکان‌پذیر باشد (Burridge, 1969). جز در جوامع کوچک قبیله‌ای، احیای دینی به‌ندرت سراپای جامعه را دگرگون می‌کند، و بیش‌تر احتمال می‌رود که به جنبش‌ها، مراتب، فرقه‌ها یا کلیساهای خاصی محدود بماند. مثال‌هایی از این وضعیت را می‌توان در احیاگری‌های متدیستی قرن هجدهم در بریتانیا و مجموعه احیاگری‌هایی که موجب دگرگونی کلیساهای پروتستانی در ایالت نیویورک در نیمه‌ی اول قرن نوزدهم شد، پیدا کرد (Cross, 1950).
در جوامع پیشرفته‌ی صنعتی که مسیحیت دین غالب در آن‌ها بوده است، احیاگری قرن بیستم حدود به جنبش‌های گاه‌به‌گاه عواطف آتشین، احساس گناه شدید و تجلّی‌های خودجوش ایمان شخصی به قدرت عیسی مسیح در بازخرید گناهان و تسکین جسم و جان بوده است. مبلّغان دوره‌گرد، موعظه‌کنندگان پرهیز از آتش دوزخ، گردهمایی در اردوها و برپایی چادر، همگی پیش‌کسوت احیاگری پروتستان مدرن بوده‌اند، و نوآوری‌ها و ابتکارات مدرن شامل رویش مجدد کاریزمایی، تبلیغ رادیو تلویزیونی انجیل و تفوّق اخلاقی است. کلیسای کاتولیک رومی نیز احیاگری‌هایی داشته است که بندیکتین‌ها و سیسترسین‌ها رهبران آن بودند، و دولن (Dolan, 1978) شواهدی درباره‌ی وجود احیاگری کاتولیکی در آمریکای قرن نوزدهم ارائه کرده است.
مطالعه درباره‌ی تلاش‌های اخیر برای اعاده‌ی قدرت اسلام در بعضی کشورها نیز نشان می‌دهد که فعالان و مبارزان معمولاً در پی بازیابی باورهای نیرومند دینی خود هستند و نه کسب آن‌ها برای نخستین‌بار. علاوه بر این، تأثیر دگرگون‌ساز احیاگری مدرن معمولاً عمر کوتاهی دارد. با این حال، و برخلاف اکثر انتظاراتی که درباره‌ی نوسازی وجود دارد، احیای جمعی تب‌وتاب اسلامی تأثیر نیرومندی بر شکل‌گیری توسعه‌ی سیاسی و اجتماعی در ایران، سودان، پاکستان و مالزی داشته است (Epsosito, 1980). احیاگری هندویی نیز عامل مهمی در سیاست هندوستان شده است و احیاگری بودایی در تاریخ چند کشور آسیای جنوبی نقش چشمگیری داشته است.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول